و دوباره سکون واشک و تنهایی
و دوباره من
من و سکوت
من و اشک
من و تنهایی
در اشکم در سکوتم و در تنهاییم تو آمدی
وگرنه من که سالهاست
با واقعیت و زندگی قهرم
من جزیی از فراموش شده های زندگیم
تو در غریبانه ترین لحظه های خیالم
آمدی که
ای کاش در خیال هم نمی آمدی
آخر تویی که در واقعیت زندگی تنهایم گذاشتی در خیال هم
تنهایم خواهی گذاشتپس برای همیشه از ذهن خسته ام
برو